قدرت و توانائی و تاب وطاقت. (برهان). قدرت مقاومت و استقامت: تو دادی مرا زور و آئین و فر سپاه و دل و اختر و پا و پر. فردوسی. نه اسب و سلیح و نه پا و نه پر نه گنج و نه سالار و نه بوم و بر. فردوسی. کسی را که یزدان نداده ست فر نباشدش با جنگ او پا و پر. فردوسی. بماندند پیران بی پا و پر بشد آلت ورزش و ساز و بر. فردوسی. نه گاوستم ایدر نه پوشش نه خر نه دانش نه مردی نه پا و نه پر. فردوسی. بتاراج داد آن همه بوم و بر کرا بود با او پی و پا و پر. فردوسی. و برای بی پا و پر رجوع به رده و ردیف آن شود. ورجوع به پای و پر شود
قدرت و توانائی و تاب وطاقت. (برهان). قدرت مقاومت و استقامت: تو دادی مرا زور و آئین و فر سپاه و دل و اختر و پا و پر. فردوسی. نه اسب و سلیح و نه پا و نه پر نه گنج و نه سالار و نه بوم و بر. فردوسی. کسی را که یزدان نداده ست فر نباشدش با جنگ او پا و پر. فردوسی. بماندند پیران بی پا و پر بشد آلت ورزش و ساز و بر. فردوسی. نه گاوستم ایدر نه پوشش نه خر نه دانش نه مردی نه پا و نه پر. فردوسی. بتاراج داد آن همه بوم و بر کرا بود با او پی و پا و پر. فردوسی. و برای بی پا و پر رجوع به رده و ردیف آن شود. ورجوع به پای و پر شود
حکایت صوت خیشوم و دهان خفته بخواب سنگین. قسمی آواز دهان وحلق و بینی بعضی از خفتگان. (یادداشت بخط مؤلف). - خر و پف بلند شدن، خفتن و برآمدن آواز خرنا از دهان و خیشوم. (یادداشت بخط مؤلف)
حکایت صوت خیشوم و دهان خفته بخواب سنگین. قسمی آواز دهان وحلق و بینی بعضی از خفتگان. (یادداشت بخط مؤلف). - خر و پف بلند شدن، خفتن و برآمدن آواز خرنا از دهان و خیشوم. (یادداشت بخط مؤلف)
پا: پر و پام نجس شده، پیش آمد: خوب پر و پائی برای فلان افتاده است. چنین پر و پائی برای هیچکس نیفتاده، بنیان محکم. اساس استوار: گفته های او پر و پائی ندارد. - از پر و پا افتادن، آمد و رفت قطع شدن: آخر شب مردم که از پر و پا افتادند مطالعه بهتر می توان کرد. - ، سکوت و آرامش یافتن. - ، بیطاقت شدن. رجوع به پر و پای و رجوع به پا و پر شود
پا: پر و پام نجس شده، پیش آمد: خوب پر و پائی برای فلان افتاده است. چنین پر و پائی برای هیچکس نیفتاده، بنیان محکم. اساس استوار: گفته های او پر و پائی ندارد. - از پر و پا افتادن، آمد و رفت قطع شدن: آخر شب مردم که از پر و پا افتادند مطالعه بهتر می توان کرد. - ، سکوت و آرامش یافتن. - ، بیطاقت شدن. رجوع به پر و پای و رجوع به پا و پر شود
پای و پر. تاب و طاقت و قدرت و توانائی. (برهان) : که کاوس بی فر و بی پر و پای نشسته ست بر تخت بی رهنمای. فردوسی. و در فرهنگها این شعر را نیز به فردوسی نسبت کرده اند: چو این گون هنرها بجای آورد دلاور شود پرّ و پای آورد. فردوسی
پای و پر. تاب و طاقت و قدرت و توانائی. (برهان) : که کاوس بی فر و بی پر و پای نشسته ست بر تخت بی رهنمای. فردوسی. و در فرهنگها این شعر را نیز به فردوسی نسبت کرده اند: چو این گون هنرها بجای آورد دلاور شود پرّ و پای آورد. فردوسی
میان تهی جوف، میوه یا دانه ای که میانه آن خالی باشدبی مغز، بیفایده بیهوده، بی معنیمزخرفحرف پوچ، بلیط یا قرعه ای که برنده نباشد، بدون اخلاق حسنه بی مردانگی. یا هیچ و پوچ. هیچ
میان تهی جوف، میوه یا دانه ای که میانه آن خالی باشدبی مغز، بیفایده بیهوده، بی معنیمزخرفحرف پوچ، بلیط یا قرعه ای که برنده نباشد، بدون اخلاق حسنه بی مردانگی. یا هیچ و پوچ. هیچ
بالا زبر، قسمت خلفی تن از کمر ببالا ظهر، بیرون هر چیز جانب خارج، پس خلف وراء، آن سوی: خانه فلانی پشت مجلس است، طرف کند شمشیر و تیغ و مانند آن مقابل دمه لبه: با پشت شمشیر زد، نشستگاه مقعد، بام سقف، ظهر مقابل روی: (این رقمها که بر پشت اسطرلاب بود چیست) (التفهیم 300) -10 روی: (چو خورشید را پشت تاریک شد بدیدار شب روز نزدیک شد) (فردوسی) -11 صلب هر نسلی از طرف اجداد یا اولاد تبار نژاد دودمان تخمه دوده اصل نسب، پشتیبان پناه یار یاور کمک حامی معین معاضد ملاذ ملجا، یاوری حمایت مدد، تکیه اتکا. -15 مفعول امرد کونی ملوط مخنث حیز، فرار هزیمت. -17 پی دنبال متعاقب، دنباله بقیه بازمانده: این باران پشت دارد. -19 باطن،0 هر چیزی که برای تقویت سکر داخل شراب کنند. یا به پشت خفتن، طاق باز خفتن بر قفا خفتن، یا بر پشت خفتن (خسبیدن) یا پشت اندر پشت. پشت در پشت پشت به پشت پدر در پدر نسلابعد نسل. یا پشت به پشت آوردن، پشت بپشت دادن با هم مساعدت و معاضدت کردن، یا پشت به پشت دادن، یا پشت دو تا بودن، خمیده بودن، خم شدن در برابر کسی برای تعظیم
بالا زبر، قسمت خلفی تن از کمر ببالا ظهر، بیرون هر چیز جانب خارج، پس خلف وراء، آن سوی: خانه فلانی پشت مجلس است، طرف کند شمشیر و تیغ و مانند آن مقابل دمه لبه: با پشت شمشیر زد، نشستگاه مقعد، بام سقف، ظهر مقابل روی: (این رقمها که بر پشت اسطرلاب بود چیست) (التفهیم 300) -10 روی: (چو خورشید را پشت تاریک شد بدیدار شب روز نزدیک شد) (فردوسی) -11 صلب هر نسلی از طرف اجداد یا اولاد تبار نژاد دودمان تخمه دوده اصل نسب، پشتیبان پناه یار یاور کمک حامی معین معاضد ملاذ ملجا، یاوری حمایت مدد، تکیه اتکا. -15 مفعول امرد کونی ملوط مخنث حیز، فرار هزیمت. -17 پی دنبال متعاقب، دنباله بقیه بازمانده: این باران پشت دارد. -19 باطن،0 هر چیزی که برای تقویت سکر داخل شراب کنند. یا به پشت خفتن، طاق باز خفتن بر قفا خفتن، یا بر پشت خفتن (خسبیدن) یا پشت اندر پشت. پشت در پشت پشت به پشت پدر در پدر نسلابعد نسل. یا پشت به پشت آوردن، پشت بپشت دادن با هم مساعدت و معاضدت کردن، یا پشت به پشت دادن، یا پشت دو تا بودن، خمیده بودن، خم شدن در برابر کسی برای تعظیم